کاپيتان هادوک و هيچی




Tuesday, April 30, 2002

٭ يه شعار هفته بدم برين روش کار کنين تا من يه خرده امور قصر رو رفع و رجوع کنم، سرم که خلوت شد بيام به حساب همتون برسم.

شعار هفته :

« از بس که قضای حاجت کرديم، حاجتمون قضا شد. »




٭ اين قدر که از شنيدن اخبار راه اومدن سازمان ملل با اسرائيل سر فرستادن کميته حقيقت ياب، مريض می شم از .... (چرا بايد اين جمله رو کامل کنم ؟ چرا بايد به ته جمله فکر کنم ؟ دلم نمی خواد)


........................................................................................

Monday, April 29, 2002

٭ دايناسورها دو جور بودن. يه عده شون علف می خوردن، يه عده ديگه علف می کشيدن. درست گفتم ؟


........................................................................................

Saturday, April 27, 2002

٭ شت. است. اسب. اسبونه. ترقه سک. فرشچی. فرسن جول. نگريسرانی. تناووور. شلاويش. تلزيه. تخرشه. کنف پری. زنجم دری. کرشمت. زول بيا برو. چار مزقون. زنجه مورد. شو سار. تمپلمی. اسباب بابابابازی. تيليشکوب. شرمگخ. مثقالن ذره بين. تحليگ بر. پاسن. سه چل نومه. توک تور. شاخ کوب. مات ملنگ. همه گين. سورابش. توسرنمو. تالاهی لالای. شکومبا. سوسوسول. فارمشملی. ساکرول پچو. تلفاشين. سوشکس. تندرز. بکستنی.


٭ سخته آدم همزمان هم مسواک بزنه هم تنظيم کنه که صاف بريزه اون تو.


........................................................................................

Friday, April 26, 2002

٭ خواب برای من خيلی مهمه. می خوام دو تا از خوابای جديدم رو اينجا ثبت کنم و برم پی کارم.

اولين خوابم به زبان انگليسی رو ديدم. يه اتاق خواب بزرگ و مجلل بود. گوشه اتاق خواب يه حموم بود. يه مرد سياه پوست و يه يه زن سفيد تو اتاق خواب تنها بودن. من پشت پرده حموم توی وان دوش می گرفتم و اونا متوجه حضور من نبودن. مدت طولانی با هم حرف می زدن و بعد مرده به زنه تجاوز کرد و من شگفت زده شدم. بعد گويی که کسی فيلم رو برگردوند تا يه نکته رو که من متوجه نشده بودم به من نشون بده ديدم که در زمانی قبل زن مرد رو به طرز تحريک آميزی لمس می کنه و بعد موذيانه خودش رو بی ميل نشون می ده و من پشت پرده می ديدم...

خواب ديگه مربوط به چند روز قبل می شه. يه ميز بزرگ شام. يه مشت مردای ميان سال جا افتاده و دنياديده دور ميز شام می خوردن و گپ می زدن و من يکی از اونها بودم و من کاپيتان هادوک «بودم» با کت سياه و شلوار سياه و پلوور آبی. مثل توی عکسم. و مشروب متنوع و فراوان روی ميز بود و همه می نوشيدن و حرف می زدند...


........................................................................................

Thursday, April 25, 2002

٭ - چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
- ...
- ازت پرسيدم چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
- ...
- ببين سعی نکن مقاومت کنی. يکی يکی رفيقات اعتراف کردن، فقط تو موندی.حالا داری کارو واسه خودت سخت می کنی. ما عين يه پشه لهت می کنيم. هيچ کی هم خبر دار نمی شه. دوباره می پرسم.
- ...
- برای آخرين بار می پرسم....


٭ چند روز پيش دمدمای گرگ و ميش اينجا يه زلزله ۵.۱ ريشتری شد. من هم از خواب بيدار شدم. تو عالم خواب و بيداری به خودم گفتم مرده شور اين زندگی رو ببرن، عجب بساطی داريم ها، هر روز ما بايد با لرزشای اين خونه از خواب بيدار شيم ؟ حالا از من نپرسين که چرا فکر می کردم که هر روز اين قضيه داره اتفاق می افته چون خودم هم نمی دونم. به هر صورت دوباره به خواب رفتم و موضوع پاک يادم رفت تا اينکه امروز اصل قضيه رو تو يه هفته نامه خوندم.


........................................................................................

Wednesday, April 24, 2002

٭ - چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
تو بودی ؟
- نه آقا به خدا ما نبوديم. به جون مادرمون آقا ما نبوديم.


٭ من روز سه شنبه آينده به مدت دو ساعت در يک مهمانی «شراب و پنير» به شغل شريف bouncer ی اشتغال خواهم ورزيد. (يعنی دم در واميسم و کارت شناسايی ملت رو چک می کنم که همه بالای ۲۱ سال باشن. اگه کسی هم نبود از همونجا bounce می شه بره پی کارش) ضمنا بگم رفاقت و پارتی و اين حرفا هم حاليم نيست. حساب حساب، کاکا ID . خلاصه کارتاتونو بيارين که کلامون تو هم نره‌‌ !


٭ درباره انتخابات فرانسه :

تحليلگر من در فرانسه اينطوری جواب داد که تو اين انتخابات چپها خيلی شاخه شاخه شدن و تعداد زيادی رأی رو به اين خاطر از دست دادن و بقيه آرايشون هم بين چند نفر تقسيم شد و چيزی تهش نموند. ضمنا اضافه کرده که اين Le Pen سوای از نظرات راديکالش، شخصا آدم خيلی ناميزونی هم هست و خلاصه الان فرانسويها خيلی دمغن.

همه اينا درست. اما اينا جواب سؤال من نيست. اين حرفا حداکثر می تونه توضيح بده که چرا Jospin کم رأی‌ آورده. اما با همه اينا ميليونها فرانسوی به اين آدم افراطیِ ناميزون رأی دادن و من هنوز نمی فهمم چرا.

گل کو ، در طی تلغرافی از من پرسيده که ببين تهشو که نگاه کنی همه مردم دنيا فاشيست نيستن ؟ آمريکاييها جرج بوش رو می يارن سر کار، فرانسويها به اين بابا رأی مي دن، اسرائيليها به شارون جنگ طلب و آلمانيها هم يه موفع به هيتلر. و من اضافه می کنم ايرانيها هم خمينی رو می يارن سر کار - يه کاريزمای ايرانی/اسلامی. اين رو هم نمی دونم. سعی می کنم يکی دو روزی همه رو به چشم فاشيست ببينم، تا سر در بيارم که ايده اش چيه.


........................................................................................

Tuesday, April 23, 2002

٭
ممکنه شما هم مثل من بيسواد از خودتون پرسيده باشين که چرا فرانسويها تا اين حد از به دور دوم رسيدن کانديدای افراطی دست راستی Le Pen جوش آوردن و چرا الان ساير احزاب دارن در مخالفت با اين بابا با Chirac ائتلاف می کنن. چند تا از برنامه های Le Pen رو ببينين :

• Outlaw abortion and end official recognition of same-sex unions.

• Develop programs to increase the birth rate and pay benefits to women who stay at home with their children.

• End legal immigration.

• Deport illegal immigrants and eliminate dual nationality.

• Give French citizens priority for all jobs and public housing; create a separate medical benefits system for foreigners working in France, so that French tax money would not be used for foreigners' care.

• Allow only French citizens to teach in French schools.

• Reinstitute morality classes; require student participation in patriotic events and holidays.

• Outlaw the wearing of yarmulkes and Muslim headscarves in schools.

• Create 200,000 new prison beds.

• Expand and give new rights to the police force.


سؤال بعدی اينه که چرا يه آدمی با همچين برنامه هايی رأی می ياره. نمی دونم. در موردش خواهم خوند. به يه تحليلگر هم در فرانسه تلغراف زدم که يه تحليلی بده ببينم که تيريپ چيست.


........................................................................................

Monday, April 22, 2002

٭
Riches I have none, but the beauty of women transports me into a world of fantasy in which I am wealthy beyond the dreams of avarice.



٭
غربزدگی به چنين شتابان ؟

اينجانب مشغول به غربزدگی می باشم. زبان انگليسی به زبان فارسی بنده دخول کرده و می کنه. هر روز بيشتر از ديروز. قبلا کلمه ملمه که لابه لای حرفای فارسيم زياد پيدا می شد، جديدا کار رو به اونجا رسوندم که از يک «حرف اضافه» انگليسی تو يه جمله فارسی استفاده کردم. اين ديگه نهايت فاجعه است. فکرش رو بکن وسط جمله فارسی من از through استفاده کردم. حالا go figure.


........................................................................................

Sunday, April 21, 2002

٭ Y Tu Mama Tambien (مادر تو را هم !) رو امشب ديدم. يک فيلم مکزيکی با حدود ده صحنه جنسی. فيلمی سراسر سکس، با داستانی بسيار غير منتظره و شوکه کننده. توصيه می کنم.






٭ می دونی اينو کی کشيده ؟

معلوم نيست ؟


٭
They say God created the world in six days. If I had created it, I would have spent some more time, three weeks or so, but created it a little bit better.



........................................................................................

Saturday, April 20, 2002

٭
طفلک مردم فلسطين که طرفدارانشون «ايران» و «عراق» هستند.




٭

حدسم درست از آب در اومد،
از آب در اومد،
يه نگاه اين ور و اون ور کرد،
حوله اشو ور داشت،
رفت رو چمنا رو به آفتاب دراز کشيد
و چشاشو بست.




........................................................................................

Friday, April 19, 2002

٭
بهار می آد،
من مست می شم.
هی بهار می آد،
هي من مست می شم.
خيلی بهار می آد،
خيلی من مست می شم.
آی بهار می آد،
آی من مست می شم.




٭ ۲۳) چه کسی بود صدا زد سهراب ؟

الف) مادر سهراب
ب) شوهر سهراب
ج) نامزد سهراب
د) کسی صدا نزد. خيالاتی شدی.




........................................................................................

Friday, April 12, 2002

٭


بين سه تا سيزده روز وبلاگی نخواهم خواند و چيزی هم نخواهم نوشت.

از دوستانی که به مسابقه اعتنا کردند ممنونم. هر کجا که هستيد شاد باشيد.

رنده را بايد بلافاصله پس از استفاده شست.

آدم آنجا هم که بود تنها بود. آدم...





........................................................................................

Thursday, April 11, 2002

........................................................................................

Wednesday, April 10, 2002

٭

Poetry is what is lost in translation. Robert Frost




٭ اين گروه برای قانونی کردن مصرف کنترل شده ماريجوانا در آمريکا تلاش می کنه. ديروز توی نيويورک تايمز يک آگهی تمام صفحه داشتن که می گفت از هر سه بزرگسال آمريکايی يک نفر اين ماده رو مصرف کرده و تقريبا اکثر کسانی که در اين مورد تحت تعقيب قرار می گيرند شهروندان عادی هستند که در خلوت خود تصميم می گيرند اين ماده رو مصرف کنند و به هيچ رو دشمنان اجتماع نيستند. و اگر می شه مشروبات الکلی رو به صورت قانونی و کنترل شده مصرف کرد، چه لزومی داره که اين همه هزينه و انرژی صرف مبارزه با قاچاق اين ماده و دستگيری خريداران آن کنيم.


٭ آمار :

از سپتامبر ۲۰۰۰ تا امروز بيش از ۱۵۲۰ قلسطينی و ۴۲۵ اسرائيلی کشته شده اند و از شروع درگيريها در چند روز گذشته بيش از ۲۶ سرباز اسرائيلی و ۳۰۰ فلسطينی کشته شده اند.
(به نقل از نيويورک تايمز)


٭
اينجا يه مقاله گذاشتم در مورد کلمه geek و تفاوتهای اساسی اون با nerd و dork. اگه به اين چيزا علاقه مندين حتما بخونين و اگه نه، اصلا نخونين. به ويژه خوندن اين مقاله رو به کسانی که هم اتاقی بدبويی دارن توصيه می کنم.


٭
درباره مسابقه :

می گن کاپيتان عکست چرا عصبانيه ؟ يه کلوم نمی گن مرتيکه بعد از يه عمر دريا نوردی نمی تونی دو تا ساعت رو به هم تبديل کنی. خلاصه تبديل ساعتها رو جا به جا نوشتم. اما مهم نيست، همه به همون ساعتای قبلی مسابقه می ديم. خانم داور می تونه واسه رسيدن نتايج دوستان ساکن در بلاد کفر يه ذره صبر کنه.
راستی امروز Racheal و Elena دو تا از همکلاسيها رو هم به مسابقه دعوت کردم. اونا هم بازی، خوب ؟


٭ فرا رسيدن فستيوال سينه سرخها را به همه سينه سرخهای عزيز‌ شاد باش می گويم.


........................................................................................

Tuesday, April 09, 2002

٭
مسابقه :

مسابقه روز پنجشنبه ساعت ۸ صبح به وقت تهران و ساعت ۱۶:۳۰ به وقت شرق آمريکا شروع می شه و مدت مسابقه ۲۴ ساعته. ضمنا دوپينگ هم ممنوعه. کسی نره يه عالمه آجيل شور بخوره يا بره شيش ساعت تو آفتاب باغچه بيل بزنه. همه شرکت کنندگان بايد کارهای معمولی هر روزشون رو انجام بدن و اگر احساس کردن که حساب و کتاب حجم آب از دستشون در رفته خودشون کنار بکشن. روزه شک دار قبول نيست. من نويسنده بارون بهاری به همراه رعد و برق رو به عنوان داور مسابقه منصوب می کنم. در پايان مسابقه به ايشون ايميل می زنيد و رکوردتون رو اعلام می کنيد. نتايج مسابقه به وسيله ايميلی که ايشون Reply All خواهند کرد به اطلاع شرکت کنندگان می رسه. فعلا جايزه اين مسابقه دوستی است و بس.


٭ ۱) صبح به خير.

۲) جوايز پوليتزر ۲۰۰۲ اعلام شد. ۸ جايزه از ۱۴ جايزه به آثار مربوط به وقايع پس از ۱۱ سپتامبر اختصاص دارند.

۳) وال استريت جورنال بعد از حدود شصت سال دستی به سر و روی طراحی صفحات خود کشيد. تو وب سايتش زياد وقت تلف نکنيد، همه چيزش پوليه. هر چی باشه مال وال استريته.

۴) سه نفر به دعوت مسابقه من پاسخ دادند. خوشحال شدم.

۵) من دارم می رم به کار روزانه ام برسم. تا شب.


........................................................................................

Monday, April 08, 2002

٭ راستش دلم نمی خواد اين مطلب رو اينجا بنوسم، چون برام خيلی مهمه. ولی به درک می نويسم.

تأمل فلسفی :

سؤال من اينه :
آيا مجموعه فرايندهای شيميايی و فيزيکی و شبکه نورونی درون مغز با اين درجه از پيچيدگی برای ساختن يک انسان عاقل، هوشمند و خلاق کافيست، يا چيزی ورای ماده لازم است. (مثلا شما يک کامپيوتر را باز می کنيد و درون آن يک پردازنده پنتيوم ۲ می بينيد. بعد، از کارکرد نرم افزاری اين کامپيوتر قضاوت کنيد که آيا اجرای چنين نرم افزارهايی و با چنين سرعتی از پس چنين پردازشگری بر می آيد يا خير. اگر پاسخ اين سؤال آری است که پرونده روح بسته است و دنيا ماترياليستی است و اگر پاسخ سؤال خير است پس اشهد ان لا الله...)

واضح است که تا به امروز علم به درجه ای نرسيده است که به اين سؤال‌ پاسخ دهد. اما سؤال دوم، آيا علم روزی قادر به پاسخگويی به اين سؤال خواهد بود ؟ آيا از آن رو که ما با ابزار مغز به تحليل مغز می پردازيم پاسخ به اين سؤال مرز دسترسی علم است ؟


٭ دعوت :

من می خوام دوستام که اين صفحه رو می خونن رو به يه مسابقه که خودم هم شرکت کننده اش خواهم بود دعوت کنم. ادعايی هم در اين زمينه ندارم، فقط دوست دارم از راه دور با هم مسابقه بديم. مواد لازم واسه اين مسابقه يه پيمونه و کمی آبه، همين. يه زمانی رو تعيين می کنيم و از اون موقع به مدت ۲۴ ساعت حجم آبی رو که می خوريم اندازه می گيريم. روز بعد به هم ايميل می زنيم و نتيجه رو با دقت ۱۰۰ سی سی اعلام می کنيم، هر کی بيشتر آب بخوره برنده است. نوشابه و آب پرتقال و شربت هم قبول نيست، فقط آب خالی. برای اندازه گيری جحم آب هم می تونيد از يه قوطی خالی نوشابه يا هر چيز ديگه استفاده کنيد. فقط حواستون رو جمع کنيد که آخرش مجبور نشين تخمين بزنين. اين مسابقه خيلی جديه و مفرح هم هست و باعث می شه فکر کنيد که يه آدم ديگه يه جای ديگه تو دنيا داره همين کاری رو می کنه که من می کنم. ضمنا عادت به نوشيدن مرتب آب واسه سلامتی مخصوصا در سنين پيری خيلی مفيده. لطفا دعوت من رو بپذيريد و يه ايميل بزنيد و اعلام آمادگی کنيد تا روز مسابقه رو اعلام کنيم. خيلی چاکريم.


٭ کشف :

تعداد asshole های موجود در جهان تقسيم بر تعداد افراد بشر، عدديست بزرگتر از يک و کوچکتر از دو.


........................................................................................

Sunday, April 07, 2002

٭ تيريپ واقعا چيست ؟

وقتی زنی باردار می شه، همه دور و وريها با تمام وجود دعا می کنن (حتی بی خداها) که خدا بهشون يه بچه «سالم» بده. از بين هر هزار بچه ای که در هر ناحيه به دنيا ميان هميشه تعدادی مثلا سی تا ناقص الخلقه هستن. حالا اين دعا يعنی چی ؟ غير از اينه که خدايا بچه ما رو يکی از اون سی تا قرار مده و به جاش بچه همسايه رو ناقص بفرما. و يا خدايا به وسيله سالم خلق کردن بچه ما، آمار ناقص الخلقه ها رو بيار پايين.
هيچ وقت از دست اين فکرا رهايی نداشتم.


........................................................................................

Saturday, April 06, 2002

٭ می ره برایِ... تلاشِ... دوم... سعی می کنه... به هر نحوی که شده...... اين عکسو...نـــصب کنه. ببينيم که چی کار می کنه....

Cinque Terre ، جنوب ايتاليا



٭ actually من اين مطلب رو چند روز پيش ساخته بودم ولی ننوشتم. حالا به هر جهت :
اگه وبلاگ کشتی باشه و وبلاگ نويس ناخدا، اين کشتيه ناخداش خيلی باحاله.

راستی چرا می گن «ناخدا» ؟ يعنی طرف خيلی خداست ولی در واقع با خدا فرق داره. يا شايد می خوان بهش بگن تو خدايی ولی چون می ترسن خدای آسمانها حسوديش بشه بزنه کشتيشونو غرق کنه، می گن ناخدا.


٭ ديشب بالاخره Panic Room رو ديدم. اگه دست منو تو خيابون می کشيدن که بيا يه فيلم ببين و من هم نمی دونستم اينو کی ساخته گمونم می گفتم فيلم خوبی بود. يا حتی می تونه يه فيلم کولاک واسه جمعه عصر تلويزيون باشه. ولی با انتظاری که من از David Fincher داشتم و به خودم می گفتم که بالاخره سالی يکی دوتا فيلم هاليوودی (لعنة الله عليه) خوب هم ساخته می شن و اين هم يکيشونه، خيلی تو ذوقم خورد. اولا تيتراژ اول فيلم که هيچ ربطی به فيلم نداشت. فکر کن تو آسمون Manhattan لای آسمون خراشا با حروف شيش متری نوشته JODIE FOSTER ! آفرين ! خوب که چی ؟ يا اون بازيهای الکی دوربينش که تو يه نما از تو اتاق خواب شروع می کنه سه طبقه دوربين رو می کشه پايين از لای نرده و مبل و سوراخ دماغ مردم رد می کنه می ره تو سطل آشغال. خوب اين cool ه. ولی که چی ؟ اصلا بذار راحتت کنم. از اول تا آخر فيلم... که چی ؟

بعد از سينما يه بطر شراب rosَe (روضه!) و بازی Scrabble رو ور داشتيم رفتيم خونه يکی از بچه ها و Jazz گوش کرديم و ....


٭ راست می گه. به نظر من هر که تابويش بيش، دردسرس بيش.


........................................................................................

Friday, April 05, 2002

٭

۱) از پول تاکسی دادن پدرم در اومده بود. امروز بالاخره خودمو راضی کردم و ماشين يکی از همکلاسيها رو قرض کردم. بنده خدا اومد در خونه دنبالم، من هم رسوندمش خونه اش و ماشينو بردم.

۲) رفتم دندونپزشک، پيش آزيتا خانوم گل. فعلا کار اين دندون تموم شد ولی بايد چند ماه ديگه واسش روکش بذاره و گرنه ممکنه بشکنه. اما بحث شيرين دستمزد : به جای ۷۵۰ دلار که دستمزد در حالت معموليه بهم تخفيف دانشجويی داد و شد ۳۰۰ دلار و قراره در چهار ماه ، هر ماه ۷۵ دلار بدم. خلاصه آخر عمری افتاديم به قسط دندون دادن. ولی خدا پدر و مادرشو بيامرزه و بچه هاشو واسش نگه داره، دمش هم گرم. نتيجه اخلاقی : بيمه دندون رو بگيرين، از دندوناتون خوب مراقبت کنيد. جدی می گم.

۳) بعد به عنوان جايزه خودم که پسر خوبی بودم و جيغ نزدم و اين قدر هم درد جسمی و مالی کشيدم، و در راستای نمونه سازی بهشت روی زمين، از مطب که در اومدم يه راست رفتم اسباب بازی فروشی ! يه دونه scrabble و يه دونه domino خريدم. بچه ها بياين بازی کنيم.

۴) از اونجا رفتم بقالی و خوردنی خريدم، منجمله پنير بـــــــــــــــــز.

۵) الان Mark زنگ زد که شب بريم Panic Room رو ببينيم و بعدش هم بريم يه باری چيزی.

۶) اين عکسی که خير سرم اين زير نصب کردم، گمونم چسبش شل بوده، معلوم نيست کجا افتاده، خاک بر سر. حالا برم ببينم سر در می آرم چی کارش بايد بکنم يا نه.

۷) امروز ماهيهام تلفات نداشتن. همگی بکوبين به تخته.

۸) يکی بياد فريزر منو خالی کنه. اينا رو چه جوری اون تو جا کنم ؟ :(


٭ اين خامنه ای چی داره می گه ؟ حالش خوبه ؟ به فرض هم که لازم باشه ايران همچين کاری بکنه، به اين چه ربطی داره که واسه جيب بقيه تصميم بگيره.


٭ زمستون برو پی کارت ديگه. خيلی پررو شدی ها !


........................................................................................

Thursday, April 04, 2002

٭ مرا ببوس برای آخرين بار، که فردا می روم به سوی دندانپزشک.


٭ برم به سلامتی اولين عکسی که نصب کردم(مرد بی لب courtesy to ) و سوگ ششمين ماهی يه آبجو باز کنم.

Cinque Terre ، جنوب ايتاليا
نوشته شده در ساعت 4:02 PM توسط سید خراسانی

٭ خبر :

فيلمی به نام‌ Leopold Bloom توسط مهدی نوروزيان در جنوب آمريکا در حال ساخت است و در سال ۲۰۰۳ اکران می شود.


........................................................................................

Wednesday, April 03, 2002

٭ احساس محساس به درک، اين ماهيها اين قدر مدت کوتاهی اينجا بودن که فرصتی نبود بهشون علاقمند بشم ولی ديگه از نعش کشی خسته شدم. چهارمين و پنجمين هم به رحمت ايزدی شتافتن يا شايدم ريق رحمت رو هورت کشيدن يا شايدم يکيشون رحمت ايزدی، اون يکی ريق رحمت، شايدم بر عکس. ممکنه هم يکی ريق ايزدی اون يکی شتاب رحمت يا...


٭ وقتی با آدمی حرف می زنم و در ميان گفتگو از گفتن بعضي حرفا صرف نظر می کنم به اين دليل که احساس می کنم که مخاطب نمی خواد اون حرفا رو بشنوه، فکر می کنم خود من تو زندگيم از شنيدن چه چيزايی به همين شيوه محروم شدم.


٭
You know what is conversion of units ? It is converting all units into christianity.



٭
مثال : مخترغ آچار فرانسه کيست ؟
پاسخ : ژان ژاک دو مارسی
.

مطابق مثال فوق به پرسشهای زير پاسخ دهيد :

۱) مخترع آچار مکزيکی کيست ؟
۲) مخترع آچار اتريشی کيست ؟
۳) مخترع آچار آرژانتينی کيست ؟
۴) مخترع آچار هلندی کيست ؟
۵) مخترع آچار اسراييلی کيست ؟



٭ نوستالژی :
اين فيلم روسيها رو ديدين که مردم همديگه رو با اسم و فاميل صدا می زنن ؟ مثلا اين طوری :‌
« آهای ! الکساندر ويلانويچ ! با تو ام. الکساندر ويلانويچ ! کجا می ری ؟ الکساندر ويلانويچ ! مگه صدای منو نمی شنوی ؟ آهای الکساندر ويلانويچ... »


٭ اظهار نظر کاپيتان هادوکی :

There's a close analogy between rave music and hard core sex. I appreciate both.




........................................................................................

Tuesday, April 02, 2002

٭ خدا به همه صبر بده. سومين ماهی مرد.


........................................................................................

Monday, April 01, 2002

٭ نظرات من در مورد مسأله فلسطين و اسراييل

در شرايط فعلی حداقل کاری که می تونم بکنم اينه که افکارم رو در مورد مسأله خاور ميانه جمع و جور کنم و به طرز صحيحی جمله بندی کنم. روزی که خواستين با يک آدم ديگه که يه پيش زمينه فکری کاملا متفاوت با شما داره، در اين مورد چند کلمه حرف بزنيد به اهميت اين موضوع پي می برين. اما چند تا از نظراتی که امروز و ديروز تو ذهنم خراطی می کردم :

۱) من از سياستهای جمهوری اسلامی در قبال اين مسأله حمايت نمی کنم. به اعتقاد من اين سياستها غير هماهنگ، سليقه ای، شعارزده و در بسياری از موارد بر خلاف خواست مردم فلسطين بوده اند.

۲) ايده محو اسراييل از آن رو که دست کم منجر به کشته شدن ده ها هزار نفر خواهد شد مردود است.

۳) من به مسأله اخلاقی- فلسفی حق و باطل بودن طرفين مناقشه کاری ندارم. اينکه کدام يک بر حق هستند يا نه ما را وارد بحثهای بی انتهای سليقه ای خواهد کرد و هيچ دردی از مردم منطقه دوا نخواهد کرد. مضافا معتقدم که اين گونه بحثها به طور معکوس ساخته می شوند. به اين معنی که هر کسی بنا به هر دليل احساسی، حق را به يکسو می دهد و سپس برای موجه جلوه دادن انتخاب خود به طور گزينشی دلايلی را از بسترهای مختلف تاريخی و اخلاقی استخراج می کند.

۴) موضوع مورد توجه من در حال حاضر ارائه راه حلی منطقی و عملی برای پايان دادن به خشونتها است. بعد از فرو نشستن شعله های آتش می توان در مورد مسائل دقيقتری صحبت کرد.

۵) بحثهای صلح عموما منجر به موضوع بمب گذاريهای انتحاری فلسطينيان می شود. اين پديده بسيار قابل تأملی است. فردی انتخاب می کند که خود را بکشد تا عده ای شهروند اسراييلی را نابود کند. به نظر من اين پديده که ما امروز شاهد آن هستيم، معلول حوادث گذشته است و اگر خواهان محو اين پديده در آينده هستيم بايد رفتار آمروز را بازبينی کنيم تا اين چرخه تکرار نشود. حمله اسراييل به شهرهای فلسطينی و تخريب خانه ها و محاصره تحقير آميز عرفات همگی بذر پاشی برای پرورش نسلهای بعدی بمب گذاران انتحاری است.

۶) تدابير امنيتی شديد مترادف با امنيت بيشتر نيست. چند روز پيش با دوستی صحبت می کردم که سال پيش در يکی از دبيرستانهای نيويورک سيتی درس می خواند. طبق توصيفات او، پنج در ورودی اين مدرسه توسط بيش از سی مأمور پليس نگهبانی می شد. هر روز کيف، کفش و بدن بچه ها هنگام ورود به دبيرستان توسط دستگاهای ردياب و مآمورين پليس بازرسی می شد. با اين همه در هر ترم دو دانش آموز در اين مدرسه به قتل می رسيدند.
شب دهم سپتامبر همه آمريکاييان در تصور اينکه در کشور امنی زندگی می کنند به خواب رفتند و فردای آن روز جان بيش از سه هزار نفربه علاوه دو برج و چهار هواپيما تنها به وسيله چند چاقوی آشپرخانه از ميان رفت. امنيت لزوما با کنترل بيشتر بر افراد و آلات جرم حاصل نمی شود. آن چه امنيت شهروندان آمريکا، اسراييل و ديگران را تهديد می کند، انديشه ترور است که بذر آن در زمين نفرت می رويد.

در اين مورد فکر کنيد و فکرهاتون رو جمع و جور کنيد. به درد می خوره.

يک منبع خيلی خوب در مورد تاريخ اسراييل و فلسطين رو در سايت بی بی سی ديدم. اگه فکر کردين لازمه بيشتر بدونين، اينجاست.


٭ زينب !
بوس و درود فراوان من رو از اين پايين بپذير. به اندازه يه شورلت مدل ۶۰ يا شايدم قديميتر از ايميلت خوشحال شدم. خيلی چاکريم.


........................................................................................

Home